معامله گرانی که در بازار ارز فعالیت می کنند، هر روز اخباری را می خوانند: مثل «تثبیت دلار منجر به کاهش قیمت طلا شد» یا «قیمت یورو پشتوانه قیمت نفت بود». اگرچه این خبرها معمولاً پس از یک رویداد منتشر می شود، اما چه در بازار ارز معامله کنیم و چه کاری به آن نداشته باشیم، رابطه بین بازار کالا و بازار ارز به طور مستقل احساس می شود.
از نظر تئوری، تورم به عنوان همبستگی بین ارزش پول و قیمت کالاها عمل می کند و در این مورد، واحد پول مهم نیست (خواه دلار، یورو، روبل، پوند انگلیس یا روپیه هند). اگر یک هفته پیش قیمت بنزین در هر لیتر 40 دلار بود و اکنون 50 دلار است، این بدان معناست که دلار در یک هفته 25 درصد کاهش یافت و برعکس، قیمت بنزین افزایش یافت. اگر قیمت هر گرم طلا در ژوئن 2009 30 دلار و در ژوئن 2019 43 دلار بوده است، این نشان می دهد که طی 10 سال ارزش طلا به دلار آمریکا 43 درصد افزایش یافته و برعکس، دلار کاهش یافته است.
همبستگی بین بازار کالا و بازار ارز، نمونه هایی ساده و آسان برای درک این تئوری (و همچنین قابل استفاده در معاملات) هستند از چگونگی ارتباط پول و کالا و اینکه چرا همبستگی بین بازار کالا و بازار ارز یک قانون اساسی است که قیمت یک ارز را تعیین می کند. بیایید بیشتر در مورد نظریه برابری قدرت خرید صحبت کنیم.
تئوری برابری قدرت خرید بیان می کند که بهای تمام شده کالا در یک کشور نباید از قیمت تمام شده کالا در کشور دیگر بیشتر از قیمت حمل و نقل کالا بین دو کشور باشد. قیمت حمل و نقل نیز شامل حاشیه سود تاجر و تغییر استانداردهای یک کشور با استانداردهای کشور دیگر است. همچنین از نظر تئوری فرض می شود که هیچ مانع تجاری مصنوعی وجود ندارد.
زمانی که بیشتر اروپا و آسیا در سال 1944 ویران شده بودند، کنفرانسی در برتون وودز برگزار شد که در آن طی بیست و پنج سال آینده، سرنوشت تمام ارزهای جهان مشخص شد، که در میان آنها ارز ایالات متحده نیز قرار داشت. دلار به عنوان ارز مرجع بین المللی انتخاب شده است. ارزهای کشورهای دیگر شروع به معامله به دلار کرده بودند، همان دلار قابل تبدیل به طلا بود و اونس تروی 35 دلار ارزش داشت. تا جنگ جهانی دوم، یک مزیت بین المللی داشت.
سیستم پولی برتون وودز تا سال 1971 وجود داشت که ریچارد نیکسون رئیس جمهور ایالات متحده به طور یکجانبه این قرارداد را فسخ کرد و در 16 مارس 1973، این معاهده به نام "توافق جامائیکا" امضا شد که بازار ارز یا فارکس را تشکیل داد. بر اساس "توافق جامائیکا"، نرخ ارز در بازار بر اساس عرضه و تقاضا تعیین می شود. از آن زمان تا به امروز دلار اصلی ترین ارز ذخیره است، در محاسبات انرژی، کالاها و طلا جایگاه پیشرو را به خود اختصاص داده و ارز اصلی مورد استفاده در بسیاری از ابزارهای مالی است.
در حال حاضر، موقعیت دلار آمریکا به خوبی با کلمه "دلار نفتی" توصیف می شود و حجم اصلی تجارت کالا از جمله نفت و طلا در مبادلات ایالات متحده مانند NYMEX، COMEX، CME و ICE انجام می شود. ایالات متحده در تجارت نفت، طلا، غلات و بسیاری از کالاهای دیگر پیشتاز است و قیمت منابع تولیدی به دلار آمریکا ارزش گذاری می شود: طلا/دلار (GOLD/$)، نفت/دلار (WTI/$)، ذرت. /دلار (ذرت/$)، گندم/دلار (گندم/$)، قهوه/دلار (قهوه/$) و غیره.
برای تعیین ارزش بازار کالا یا گروهی از کالاها شاخص های مختلفی از مواد اولیه وجود دارد. شناخته شده ترین آنها عبارتند از: تامسون رویترز/ شاخص CRB CoreCommodity (CRY) و شاخص کالای دویچه بانک، که بر اساس پارامترهای معاملات آتی در صرافی های ذکر شده در بالا محاسبه می شوند. استثنا برای قیمت آلومینیوم و نیکل است که بر اساس مظنه های بورس فلزات لندن محاسبه شده به دلار آمریکا است. قیمت طلا نیز به دلار آمریکا ارزیابی می شود.
قیمتهای ارزهای خارجی نیز از طریق ارزش دلار ترجمه میشوند: پوند/دلار (GBP/USD)، یورو/دلار (EUR/USD)، دلار/روبل (USD/RUB)، دلار/فرانک (USD/CHF) دلار/ین (USD/JPY) و غیره
شناخته شده ترین آنها شاخص دلار آمریکا (USDX) است که در رابطه با ارزش سبدی از شش ارز اندازه گیری می شود: یورو (57.6%)، ین ژاپن (13.6%)، پوند استرلینگ (11.9%)، دلار کانادا (9.1%)، فرانک سوئیس (3.6%) و کرون سوئد (4.2%). این شاخص در سال 1971 با پایه 100 شروع شد و مقادیر از آن زمان نسبت به این پایه است. بنابراین نرخ فعلی شاخص 97 بیانگر آن است که نرخ دلار آمریکا نسبت به سبد ارزهای قبلی 97 درصد سطح سال 1971 را نشان می دهد. تغییر کاملاً ناچیز در 48 سال!. اما واقعیت این است که همیشه اینطور نبوده است و در سالهای اخیر شاخص از سطح 70 درصد در سال 2009 به سطح 128 درصد در سال 1985 تغییر قابل توجهی داشته است.
همانطور که قبلاً اشاره کردیم، دلار آمریکا در کالاها و ارزها استفاده می شود. این فقط یک تحلیل ریاضی برای سهولت نقل قول این ارزها است. بسیار منطقی است که فکر کنیم در لحظه ای که دلار افزایش می یابد، نرخ کالاها کاهش می یابد و برعکس، کاهش ارزش دلار منجر به افزایش بازار ارز و کالا می شود.
بین جولای 2014 و ژوئیه 2017، نفت و دلار با ضریب 0.75- با یکدیگر همبستگی داشتند، یعنی همبستگی معکوس داشتند. بنابراین، در آن زمان همبستگی خطی بین جفت یورو/دلار و نفت نوع برنت در دوره های زمانی معین میتواند به ضریب 0.9 برسد، یعنی میتواند بسیار بالا باشد.
در پاراگراف قبل عمداً بر عبارت «در دورههای زمانی معین» تأکید کردیم. توانایی تشخیص دوره هایی که در آن یک یا چند عامل بر قیمت ها تأثیر می گذارد، به رقابت بین معامله گران و سطح آموزش آنها بستگی دارد. در این صورت هیچ مثال و طرح واضحی وجود ندارد، هرکسی باید این مسیر را به تنهایی طی کند. اما آنچه باید نسبت به آن هشدار دهیم این است که اثرات قیمت نفت بر نرخ ارز در طول زمان افزایش مییابد، زمانی که تفاوت نرخهای بهره کوچک است، و با افزایش پتانسیل نرخ بهره کاهش مییابد.
در تحلیل همبستگی قیمت کالاها، نفت و بازار ارز باید به این نکته اشاره کرد که بررسی همبستگی بین این دارایی ها از کارایی پایینی برخوردار است. بهتر است معاملهگرانی که در نهایت تصمیم میگیرند این موضوع را خودشان مطالعه کنند، روی نظارت بر قیمتها توسط نوسانگرها تمرکز کنند، به عنوان مثال، اندیکاتور تصادفی یا RSI که اجازه میدهد مقادیر مطلق با درصد تغییر برخی داراییها نسبت به سایرین باقی بماند.
نفت و مشتقات آن محصولات اصلی هستند که قیمت آنها بر سایر بخش های اقتصاد تاثیر می گذارد که در شاخص ها منعکس می شود. حامل های انرژی 33 درصد از ترکیب شاخص تامسون رویترز/کورکامودیتی CRB را بدون توجه به گاز طبیعی تشکیل می دهند. به عنوان بخش عمده ای از شاخص کالای دویچه بانک، فرآورده های نفتی و نفت به 50 درصد می رسد.
به این ترتیب، تغییر قیمت نفت منجر به تغییراتی در کل بازار کالا می شود که از آن می توان برخی وابستگی ها را استنباط کرد: کاهش قیمت دلار منجر به رشد قیمت نفت و ارزهای خارجی می شود. و بالعکس، افزایش دلار آمریکا به کاهش قیمت نفت و ارزهای خارجی کمک می کند.
پیش بینی آغاز و پایان این همبستگی غیرممکن است. به عنوان مثال، قیمت یورو ممکن است کاهش یابد و باعث افزایش دلار آمریکا شود که به نوبه خود به کاهش قیمت نفت کمک می کند. یا اگر قیمت نفت شروع به افزایش کند، قیمت دلار شروع به کاهش می کند که به نوبه خود باعث رشد یورو می شود.
تئوری برابری قدرت خرید، دنیایی را در نظر میگیرد که در آن ارز ذخیره واحدی وجود ندارد، با فرض بسیاری از نقاط تجارت جهانی، که با وضعیت فعلی همخوانی ندارد. با این حال، بحران ارز مبتنی بر دلار در جهان و جنگ های تجاری ، دولت های مراکز بزرگ قدرت در حال ظهور را مجبور کرده است تا جایگزینی تدریجی برای دلار آمریکا به عنوان یک معادل جهانی پیدا کنند.
بنابراین، به عنوان مثال، در محاسبات کالاهای آسیایی، یوان چین در حال حاضر ین ژاپن را پشت سر گذاشته و به تدریج دلار آمریکا را از تجارت خارج کرده است. در نشست اقتصادی سن پترزبورگ، چین و روسیه توافق کردند که دلار آمریکا را از پرداختها و ترتیبات متقابل حذف کنند. ایران و ترکیه همین مسیر را طی می کنند.
تمایل به کنار گذاشتن دلار به سختی در حال افزایش است، اما از قبل متوقف کردن آن غیرممکن به نظر می رسد. هر چه ایالات متحده تعرفه های تجاری بیشتری اعمال کند، دلار بیشتر در محاسبات مالی جابجا می شود و پول ایالات متحده سریعتر موقعیت خود را به عنوان ارز غالب جهانی از دست می دهد. جنگ های تجاری به ناچار منجر به تکه تکه شدن اقتصاد جهان در چندین منطقه پولی و گمرکی خواهد شد، جایی که تئوری برابری قدرت خرید به شیوه ای قدرتمند اعمال خواهد شد. البته هیچ کس نیست که مطمئن باشد چه زمانی این اتفاق می افتد، اما شکی نیست که روزی این اتفاق خواهد افتاد.